یک نیمه شب آروم و قشنگ بهاری، هفتم فروردین 95 ، یک روز جلوتر از موعد سزارین، احساس کردم تو داری میایی پیشمون...بابایی رو صدا زدم و به مامان جون راحله زنگ زدیم و رفتیم بیمارستان نجمیه.پرستار هم به خانم دکتر طلاچیان زنگ زد و دختر خوشگلمون ساعت 4:40 بامداد، درست وقت اذان صبح پا به دنیا گذاشت و پشت سرش بارون بهاری بارید...خوش قدم خانوم خیر و برکت آورد... عمه ها و دایی جون تو بیمارستان اومدن ملاقات دخترم...همه گفتن دخترم کپی باباشه! روز بعد رفتیم خونه و مامان جوناش پیشمون بودن.دخترم زردی خفیفی گرفت و براش دستگاه آوردیم تو خونه و زودی خوب شد.دخترم رو بردیم موسسه نسل امید غربالگری 43 بیماری متابولیک و خداروشکر صحیح و سلام...